در سند چشم‌انداز جمهوری اسلامی ایران در افق 1404 آمده که ایران کشوری است توسعه یافته با جایگاه اول اقتصادی، علمی و فناوری در سطح منطقه. سپس تصریح شده که ایران باید برخورداراز دانش پیشرفته، توانا در تولید علم و فن آوری و متکی بر سهم برتر منابع انسانی باشد. این عبارات، همگی کلیدواژه‌های اقتصاد دانش‌بنیان است که در سال‌های اخیر مورد تاکید تمامی بزرگان و صاحب‌نظران در سطح ملی بوده است. 
 
اقتصاد دانش بنیان به بیان ساده یعنی خلق محصولات و خدمات دانشی جدید و ثروت‌آفرینی به پشتوانه این محصولات و خدمات در بازارهای داخلی و خارجی. این مفهوم، در تضاد کامل با مبانی اقتصاد تک‌محصولی نفتی است که در آن، منابع زیر زمینی فروخته می‌شوند تا محصولات و خدماتِ خلق شده توسط دیگران، خریداری و مصرف شوند. به عبارت دیگر، فاصله اقتصاد خام فروشیِ نفتی تا اقتصاد دانش‌بنیان، یک فاصله بزرگ مفهومی است. در یکی، فکر کردن و نوآوری به دیگران واگذار شده و ما وابسته و مصرف‌کننده‌ایم، در دیگری ما باید فکر کنیم و خلاق باشیم. در یکی، رفتارمان همچون بچه‌پولدارهایی است که با علم به پایان‌پذیری ثروت به ارث رسیده، باز هم بی‌مهابا خرید و ریخت و پاش می‌کنند. در دیگری مزد زحمت و تفکر خودمان را می‌گیریم و خودمان ثروت‌آفرینی ماندگار می‌کنیم.
 
به نظر می‌رسد که هنوز بسیاری از مدیران و دست‌اندرکاران صنعت کشور به الزامات این تحول بنیادی پی نبرده‌اند و هنوز به دنبال بهبود شاخص‌ها در چارچوب مدل‌های ذهنی اقتصاد نفتی هستند. این مدیران به اقتصاد دانش‌بنیان و اهمیت آن اشاره می‌کنند اما در زمان تصمیم‌گیری و عمل، در امتداد همان مدل‌های ذهنی اقتصاد نفتی حرکت می‌کنند. البته این اینرسی و مقاومت در برابر تغییر، تا حدود زیادی قابل درک است. کشوری که بیش از صد سال است که به اقتصاد نفتی خو گرفته، به یکباره نمی‌تواند رفتارهای غیرمولد و مصرفی خود را کنار بگذارد. رگه‌های غلیظ رفتارهای غیر مولد و مصرفی در سطح تک‌تک افراد، فرآیندها، سازمان‌ها و حتی فرهنگ عمومی قابل مشاهده است و زدودن آنها نیازمند تفکر، برنامه‌ریزی و تلاش آگاهانه در طول زمان است. 
 
اجازه دهید برای روشن شدن موضوع، تنها به یک نمونه از تفاوت‌های بنیادین اقتصاد دانش‌بنیان و اقتصاد مصرفی نفتی اشاره کنم: نیروی انسانی صنعت ایران در افق سال 1404 باید واجد چه ویژگی‌هایی باشد؟
 
زمانی که در کشوری اقتصاد مصرفی و نفتی حاکم باشد، سیل کالاها و ماشین‌آلات ساخته‌شده بر پایه دانش و فناوری خارجی به آن کشور روانه است. در این فضا، نیروی انسانی صنعت باید بتواند با این تجهیزات و ماشین‌آلات وارداتی کار کند و بهره‌برداری از آنها را به عهده بگیرد. به این منظور، نیروی کار آن کشور باید با سواد باشد تا بتواند شیوه کار با آن تجهیزات را به او آموزش داد. هر چه ماشین‌آلات پیچیده‌تر می‌شوند، قاعدتاً برای بهره‌برداری از آنها به سطح سواد بیشتری هم نیاز است. تا جایی‌که در برخی حوزه‌های صنعت، برای بهره‌برداری از ماشین‌آلات و مدیریت خط تولید به نیروی کار با مدرک کارشناسی یا کارشناسی ارشد نیاز است که زبان انگلیسی را هم بداند. اما ماهیت کار همان است که بود: بهره‌برداری مقلدانه از تجهیزات ساخته شده با دانش و فناوری دیگران. 
 
در چنین کشوری، نظام آموزشی لازم است که نیروی کار با سواد در سطوح مختلف آموزش دهد. اما این نیروی انسانی، ماهیتاً مقلد است و دست‌آخر در کتاب‌ها و برشورهای خارجی (یا برگردان فارسی آنها) به دنبال راه‌حل مشکلات می‌گردد. در این فضا، دانش‌آموزان و دانشجویان، کتاب‌ها و جزواتی را می‌خوانند و حفظ می‌کنند و بر پایه همان حفظیات امتحان پس می‌دهند و مدرک می‌گیرند.
 
اما در کشوری که اقتصاد آن دانش‌بنیان است، صنعت به نیروی کار دانشی یا اصطلاحاً دانشگرانی نیاز دارد که بر مبانی علمی و فنی محصولات و خدمات پیچیده مسلط باشند، اما بتوانند پا را از آن فراتر نهاده و به ورای مرزهای دانشی موجود گام بگذارند. کار آنها یادگیری فعال نه تنها برای بهره‌برداری، بلکه به منظور آفرینش و نوآوری است. آنها نه تنها باید جستجوگر و خلاق باشند، بلکه باید دانش و فناوری جدید را با ارزش اقتصادی گره بزنند و بر پایه آنها کارآفرینی کنند. دانشگران صنعت باید بتوانند شبکه‌های تخصصی شکل دهند و در قالب تیم‌های چندتخصصی کار کنند. مهم‌ترین دل‌نگرانی نظام آموزشی در اقتصاد دانش‌بنیان، زنده نگاه داشتن خلاقیت و جستجوگری ذاتی انسانی است. در این کشورها، حتی فضای بازی را به دانشگاه‌ها و شرکت‌ها کشانده‌اند تا در فضای انعطاف‌پذیر و شاد بازی، خلاقیت به اوج می‌رسد. در این کشورها، ارزش انسان‌ها نه به مدرک تحصیلی آنها که به ابتکارات و نوآوری‌های آنهاست. جامعه هم به آفریده‌های نیروی کار نوآور ارج می‌نهد و آنها را دارایی‌های فکری باارزش و قیمتی قلمداد می‌کند. 
 
اکنون که 9 سال از ابلاغ سند چشم‌انداز ملی گذشته است، وضعیت نیروی انسانی صنعت (که برخی آن را از نقاط قوت ایران در مسیر حرکت به سوی اقتصاد دانش بنیان می‌دانند) بسیار نگران‌کننده است. به تازگی دکتر مسعود نیلی (مشاور اقتصادی رییس جمهور) عنوان کرده است که سطح تحصیلات 88 درصد از شاغلان در صنعت ایران، دیپلم و زیر دیپلم است. مسعود دانشمند (عضو اتاق بازرگانی و صنایع ایران) نیز اظهار داشته که عمده نیروی کار در بخش‌های صنعتی را کارگران تشکیل می‌دهند که مهارت‌های خود را ضمن خدمت می‌آموزند و این آموزش‌ها بیشتر به صورت غیررسمی است. وی می‌افزاید، نیروهایی که از دانشگاه فارغ‌التحصیل می‌شوند دارای مهارت و تخصص نیستند، اما توقع دستمزد و موقعیت شغلی بالایی دارند.
 
جملات بالا به این معنا است که بدنه اصلی صنعت کشور هنوز در حد بهره‌برداری از دانش و فناوری وارداتی باقی مانده است. احتمالاً با این سطح دانشی (دیپلم و زیر دیپلم) بخشی از این صنعت حتی نمی‌تواند بهره‌بردار خوبی از تجهیزات و ماشین‌آلات وارداتی هم باشد. اما اگر این ترکیب تغییر کند و برای مثال 50 درصد از نیروی کار را دانش‌آموختگان کارشناسی و کارشناسی ارشد تشکیل دهند (که فعلاً هدفی بلندمدت می‌نماید)، مشکل حل خواهد شد؟ پژوهش‌‌ها و تجارب من در سال‌های اخیر نشان‌ داده که حتی در آن شرایط هم تمام مشکل حل نمی‌شود و نیروی انسانی مورد نیاز برای اقتصاد دانش‌بنیان همچنان دور از دسترس خواهد بود. 
 
پژوهش‌ها و تجارب من نشان داده که اندک بنگاه‌های دانش‌بنیان ایران در حوزه نیروی انسانی با مشکلات جدی روبه‌رو هستند. اگر چه کارکنان این شرکت‌ها دانش‌آموختگان دانشگاهی در سطوح کارشناسی ارشد و دکترا هستند اما عمدتاً انسان‌های جستجوگر و خلاقی نیستند. بیشتر آنها با نوعی روحیه روزمرگی وارد محیط کار می‌شوند و به دنبال بهبود محصولات و خدمات موجود نیستند. شناخت بیشتر آنها از بازار و مهارت‌های کارآفرینی ناچیز است و توان برقراری ارتباطات حرفه‌ای و کار در قالب تیم‌های فرارشته‌ای را ندارند. 
 
اخیراً از مدیر عامل یکی از شرکت‌های بسیار موفق دانش‌بنیان ایرانی (که محصولات اختراعی خود در حوزه تجهیزات پزشکی را به بیش از 40 کشور دنیا صادر می‌کند) شنیدم که پس از ورود نیروهای جدید به شرکتش (که همگی دانش‌آموختگان بهترین دانشگاه فنی کشور هستند)، دست‌کم 2 سال طول می‌کشد تا ذهنیت آنها از روزمرگی و تقلید به سوی بهبود و نوآوری تغییر یابد. شاید علت این است که در نظام آموزشی کشور، هنوز مفهوم اقتصاد نفتی حاکم است و در بر همان پاشنه قبلی می‌گردد، حتی اگر تعداد مدارس چند نوبتی کم شده باشد و بر ظرفیت دوره‌های کارشناسی ارشد و دکترا در دانشگاه‌ها افزوده شده باشد! گویی ما هنوز از الزامات حرکت ماهوی از اقتصاد نفتی به اقتصاد دانش‌بنیان خبر نداریم یا فاقد اراده لازم برای تغییر هستیم! فراموش نکنیم که روند تحولات جهانی به سرعت به سویی می‌رود که اقتصادهایِ غیر دانشی، راه‌ِ گریزی از فقرِ فزاینده و وابستگی بیشتر نخواهند داشت. 

منبع :

http://www.hamafarini.com/weblogdetails.aspx?itemid=306