آنچه انسان بدنبال آن است، خوشبختی است و نه پول. اگرچه رسانه ها مردم را قانع کرده اند که ثروت منجر به خوشبختی می شود، اما همیشه اینطور نیست. قطعاً پول به شما کمک می کند تا به اهدافتان برسید، از آینده اطمینان پیدا کنید و زندگی لذتبخش تری داشته باشید، اما داشتن پول تضمینی برای ارضای روان آدمی نیست.

آیا خوشبختی خریدنی است؟

از نظر آماری می توان همبستگی ثروت و احساس خوشبختی را نشان داد. مردم کشورهای بسیار ثروتمند به طور میانگین رضایت بیشتری از زندگی خود نسبت به مردم کشورهای بسیار فقیر دارند. سؤال اساسی اینجاست که تأثیر پول بر خوشبختی چقدر است؟ خانواده ای را در نظر بگیرید که در مرز خط فقر زندگی می کند.

 افزودن 5 هزار دلار بر درآمد سالیانه ی این خانواده، اثر بزرگتری خواهد داشت نسبت به افزودن همین مقدار پول بر درآمد خانواده ای که 70 هزار دلار در سال درآمد دارد. اگر پول به اندازه ی کافی برای تهیه ی غذا، لباس و مسکن داشته باشید، افزایش درآمد تأثیر کوچکی بر افزایش رضایتمندی خواهد داشت.

پس با پول می توان مقداری خوشبختی خرید، اما پول تنها یکی از عوامل است. اگر همراه با افزایش پول، میل به خرج کردن نیز افزایش یابد، خوشبختی فرد افزایش نمی یابد. البته هدف این نیست که مانند یک تارک دنیا زندگی کنیم، بلکه باید تعادلی میان داشته ها و خواسته هایمان برقرار کنیم.

کدام کالاها را بخریم؟

تحقیقی که در مجله ی Consumer Research منتشر شده، نشان می دهد که احساس مثبت انسان نسبت به خرید کالاهای فیزیکی زودتر از احساس او نسبت به تجربیاتی که برایشان هزینه کرده، از بین می رود. مثلاً اگر امروز کفشی را بخرید، حاضر نیستید که فردا هم همان مقدار برای خرید کفش هزینه کنید. اما خاطرات خوش و تجربیات جدید (مانند خاطرات یک سفر، یک کنسرت موسیقی و غیره) با گذشت زمان، ارزش خود را از دست نمی دهند و شما حاضرید باز هم برای تکرار خاطرات خوش هزینه کنید.

رسانه ها ما را به مصرف گرایی تشویق می کنند، اما برای افزایش رضایتمندی از زندگی باید عادت کنید که خواسته های مادی خود را افزایش ندهید. باز هم تأکید می کنیم که خرج کردن بیشتر، رضایتمندی را تا حد معینی افزایش می دهد. اما خرج کردن پول بیش از این حد، اثری منفی بر کیفیت زندگی می گذارد.

پول کافی، کافی نیست!

بسیاری افراد در زندگی دچار یک دور باطل می شوند: با افزایش درآمد، به طور طبیعی می خواهند که خود را تشویق کنند. به همین منظور شروع به خرید کالاهایی می کنند که قبلاً آنها را نداشتند، مانند تلویزیون بزرگتر، یخچال بزرگتر و غیره. خرید این کالاها موجب افزایش هزینه های بعدی می شود، مانند نیاز به مسکن بزرگتر، تعمیرات گران تر لوازم خانه و غیره. به تدریج، شیوه ی زندگی فرد عوض می شود و او به فکر راهی برای افزایش درآمد و پوشش دادن هزینه های جدید می افتد. در این دور باطل، اگرچه ممکن است که او درآمدش را تا حدی بالا ببرد، اما هیچگاه به مطلوب خود نمی رسد.

پس چه کار کنیم؟

یافتن تعادل در زندگی بسیار مهم است. برای یافتن تعادل، باید بدانیم که چه مقدار برایمان کافی است، مقداری که از داشتن آن احساس رضایت کنیم و بتوانیم بگوییم: همین کافی است. هر گاه که توانستیم مقدار کافی را تعیین کنیم، نوعی احساس آزادی خواهیم کرد. بعد از تعیین مقدار کافی، دیگر در دور باطل افزایش درآمد و افزایش هزینه نخواهیم بود. از آن زمان به بعد می توانیم به علایق مان در زندگی بپردازیم: وقتمان را صرف خانواده و دوستانمان کنیم و ارزش سرمایه ی اجتماعی (social capital) را درک کنیم. از این نقطه به بعد می توانیم پولمان را برای اموری که علاقه ی قلبی داریم، پس انداز و خرج کنیم.

منبع:

cdn.oreilly.com/oreilly/booksamplers/your-money-tmm-sampler.pdf

http://www.getrichslowly.org/blog/2010/01/15/a-sneak-peek-at-your-money-the-missing-manual/