من تا زمانی که این فرمول مخفیانه را پیدا کنم، یک شکست خورده بودم. چک های برگشتی از پی یکدیگر می آمدند و پولم مدت ها بود که تمام شده بود. با چنگ و دندان از پس خرج روزمره و دانشجویی ام بر می آمدم. دیگر نمی توانستم جلو بروم و کم کم می خواستم دستم را برای گدایی جلوی این و آن دراز کنم. اما زمانی کسی به من گفت که تنها نجات دهنده تو خدمت کردن است. همین راز توانست زندگی من را دگرگون کند. تنها کاری که باید می کردم این بود: سرویس دادن.