برای مثال شخصی مثل گاردنر در فیلم در جستجوی خوشبختی، یک بی خانمان که همراه پسرش در یک سرویس بهداشتی در یک استگاه قطار زندگی می کند و در عین حال در تلاش است تا به عنوان یک کارگزار بورس مشغول به کار شود، او امتحان ورودی را قبول می شود، کار خود را آغاز می کند و یک میلیونر می شود. نویسنده این متن یکبار با شخصیت واقعی گاردنر مصاحبه ای را انجام می دهد و از او می پرسد که راز موفقیتش چه بوده است و او می گوید که عشق و علاقه برای رسیدن به یک چیز به گونه ای خواب و خوراک را از شما می گیرد که حتی نمی توانید طلوع و غروب خورشید را تحمل کنید. آنطور که به نظر می رسد او از چیزی به نام علاقه صحبت نمی کرده است، او در حال توضیح دادن نوعی از وسواس فکری بوده است، چیزی که می تواند بر افکار یک شخص تسلط کامل داشته باشد.