شما، در صورتی از اعتماد به نفس بالایی برخوردار خواهید شد که در رقابت دائم با تنها چیزی که احساس رقابت را در شما تحریک می‌کند - یعنی خودتان - قرار داشته باشید. در این صورت، زندگی از نظر شما به شکل چیزی همانند یک بازی جلوه‌گر خواهد شد یعنی، موقعیت‌های دشوار زندگی را در حکم قوانین یک بازی در نظر خواهید گرفت-. ماجرای مارتین نمونه خوبی از قضیه "رقابت با خود" است.
مارتین در یک مغازه موکت بری مشغول به کار بود. مشکل او این بود که دائماً سعی ‌می‌کرد در کار خود سریع‌تر و بهتر از دیگران باشد، اما هرگز موفق به این کار نشده بود.‌

 بعد از مدتی، مارتین تصمیم گرفت که فقط با خودش به رقابت بپردازد. به همین منظور، او برای اولین بار در طول زندگی‌اش یک زمان‌سنج و دفترچه یادداشتی را با خودش به یک مجتمع ساختمانی برد که قرار بود اتاق‌های آپارتمان‌های آنجا را موکت کند.
با شروع کار، مارتین با استفاده از زمان‌سنج، مدت زمانی را که صرف موکت کردن اتاق‌ها می‌کرد، اندازه گرفت و در دفترچه یادداشت کرد. در روز اول، موکت کردن اتاق خواب یک ساعت، هال دو ساعت، اتاق پذیرایی یک ساعت و ده دقیقه، و راه پله ها دو ساعت و نیم، طول کشید.
روز بعد که مارتین برای موکت کردن خانه دیگری از خانه‌های همان مجتمع مراجعه کرد، بیش از هر زمان دیگری برای شروع کارش اشتیاق داشت.‌
به همین دلیل، او دفترچه و زمان سنج را از جیبش بیرون آورد و خیلی زود، آماده کار شد. هدف او این بود که کارش را خیلی سریع‌تر از روز قبل انجام دهد. پس از شروع به کار، بدون آن که مارتین متوجه باشد، زمان به سرعت سپری شد و او موفق شد که در مجموع، نیم ساعت زودتر از دفعه قبل کارش را به پایان ببرد.
بعد از آن روز، مارتین برای دست‌یابی به رکوردی بهتر، هر روز بر سرعت کارش افزود و با این رویه‌ای که در پیش گرفت، طولی نکشید که او در مغازه‌ای که مشغول به کار بود، به سریع‌ترین موکت‌بر تبدیل شد. در مرحله بعد، مارتین کیفیت کارش را تا آن جا که ممکن بود، بالا برد. به صورتی که در کار او و فاصله و خط بین موکت‌ها از نگاه بیننده اصلاً به نظر نمی‌آمد و موکت‌ها تمام حاشیه دیوارها را کاملاً می‌پوشاندند و زیبایی کار را بیشتر می‌کردند.
بعد از این مرحله، مارتین که دیگر معروفترین موکت بر منطقه شده بود، لازم دید که به عنوان یک هدف مهم، مغازه مستقلی برای خودش باز کند، بنابراین، شروع به پس انداز درآمدهایش کرد. مارتین مصمم بود که به بازی رقابت با خودش ادامه دهد، لذا، هر زمانی که پولی گیرش می‌آمد، با خودش عهد می‌کرد که هفته بعد، دو برابر آن را کسب کند. این گونه بود که مارتین در عرض دو سال توانست بزرگترین مغازه موکت بری شهرشان را بخرد و لازم به گفتن نیست که همراه با موفقیت او در کارش، اعتماد به نفس او نیز دو چندان شد.‌
و این ممکن نبود مگر در نتیجه رقابت با خود. هر زمان که کسی هدفی برای خودش تعیین می‌کند، با دست یافتن به آن هدف، خود پنداری او تقویت می‌شود، این امر چه در مورد اهداف بلند مدت، چه میان مدت و چه کوتاه مدت، صادق است. اهدافی که توام با <رقابت با خود> هستند، بسیار سهل الوصولند، چرا که به هنگام رقابت با خود، تمام کوشش ما صرف این می‌شود که کاری را بهتر یا سریع‌تر از دفعات قبل انجام دهیم، به این ترتیب، رسیدن به هدف و تکمیل کار، باعث احساس رضایت و تقویت <من> ما می‌شود.
شما هم می‌توانید همانند مارتین ، تمام کارهایتان را با استفاده از یک زمان‌سنج با سرعت بیشتری نسبت به دفعات قبل به انجام برسانید. همچنین، می‌توانید معیارهایی از قبیل افزایش میزان سطح ریلاکس بدنتان، افزایش تعداد کارهای خیر‌خواهانه‌ای که هر هفته انجام می‌دهید، و افزایش تعداد اهدافی که در زمان معینی به آنها دست می‌یابید را به عنوان انگیزه‌هایی برای "رقابت با خودتان" در نظر بگیرید.‌‌


منبع : http://forum.unc-co.ir/showthread.php?tid=5515