زمانی که Tran Wills به دبیرستان می رفت و یک دختر بی خانمان بود، تصور این را هم نداشت که روزی دو کار موفق را راه اندازی کند و یک خانواده دوست داشتنی داشته باشد. او با همسر کنونی اش شب ها کار می کردند تا او بتواند دبیرستانش را به پایان برساند. آنها اولین تجارت خود را راه اندازی کردند که به فروش لباس های محلی می پرداختند و محل کار آنها یک زیرزمین اجاره ای بود. دوستان و آشنایان آنها تصور می کردند که این دو دیوانه هستند و شکست خواهند خورد.
از آن زمان این زن 33 ساله تجارت های مختلفی را راه اندازی کرد و در آنها به شکست خود ولی در حال حاظر صاحب گالری هنری و مغازه خرده فروشی خود و همچنین صاحب یک سالن آرایشی می باشد که ارائه دهنده سرویس های غیرشیمیایی در دنور است. اما همچنان ویلز در حال وسعت دادن به کار خود در لس آنجلس و جاهای دیگری می باشد. در اینجا به خلاصه ای از مصاحبه به عمل آمده از این زن کارآفرین در دوبخش اشاره می کنیم:
زمانی که 15 سال داشتی بی خانمان بودی، می توانستی خودت را در این جایگاه تصور کنی؟
وقتی 15 سال داشتم فقط تلاش می کردم که زنده بمانم. در خانه های دوستانم می خوابیدم. زمانی که با همسرم آشنا شدم و حامله شدم به خانه پدر و مادر او رفتیم. عجیب بود که بتوانم با یک طفل 6 ماهه از دبیرستان فارغ التحصیل بشوم. زمانی که نواح یک سالش شد تصمیم گرفتیم که روی پای خود بایستیم و فراز و نشیب هایی زیادی بر سر راه بود تا به اینجا رسیدیم. همیشه می دانستم که می خواهم یک کاری را راه اندازی کنم ولی فکرشم نمی کردم که به اینجا برسم و برای افراد شغلی دست و پا کنم. کار سالن آرایشم را با 9 کارمند انجام می دهم و دیگری را با دو کارمند. این فوق العاده است.
چه چیزی به تو جرات داد تا با داشتن بچه و نداشتن پشتیبان مالی کاری را راه اندازی کنی؟
من می خواستم که مسیر خودم را انتخاب کنم. همسرم یک هنرمند بود و من هم لباس می دوختم، در آن زمان اولین مغازه را راه اندازی کردیم. نمی خواستم که با پشیمانی زندگی کنم. وقتی تو یک مادر جوان هستی مردم به تو به چشم یک آدم بی ارزش نگاه می کنند. ما می خواستیم که ثابت کنیم که اینگونه نیست. من این کار را برای فرزندانم انجام می دادم. اگر برای آنها نبود من الان کاری را می کردم که دوست نداشتم.
تو اغلب فرزندانت را برای جلسات کاری می آوری، واکنش مردم به چه صورت است؟
افراد زیادی از این کار خوششان می آمد و برخی سوال می پرسیدند که آیا تو یک حرفه ای هستی؟ ولی من می گفتم که اگر می خواهید با من کار کنید همین هست که هست. فکر نمی کنم که نباید آنها را به مغازه می آوردم. این به من نشان داد که می توانم انتخاب کنم که چگونه فرزندانم را بزرگی کنم و یک مدیر کاری هم باشم.
بعد از راه اندازی بوتیک تو یک مغازه کاپ کیک فروشی باز کردی که شکست خورد، چه درسی یاد گرفتی؟
من در اون موقع یک شریک کاری گرفتم ولی به دردم نخورد. این مهمه که شما افراد درستی را انتخاب کنید. افرادی که به اندازه شما مشتاق هستند و دوست دارند که سخت کار کنند و خود را فدای کار کنند، درست مثل شما. این دقیقا همان شخصی است که شما باید با آن شریک شوید.
وقتی شکست خوردم به این نتیجه رسیدم
که دست به هرکاری می زنم دلیل نمی شود که حتما موفق باشم و کمی استرس داشتم. ولی
این به من خیلی کمک کرد و هنوز هم در حال یادگیری هستم. شما باید انتظار شکست را
در برخی مواقع داشته باشید. همین به شما جرات بیشتری می دهد. من مجبور بودم با
افرادی که ناامیدم می کنند و یا ناامیدشان می کنند روبه رو شوم.
ادامه مصاحبه در قسمت شماره دو.