دغدغه مند بودن در غلبه بر موانع و ناکامی های اجتناب ناپذیری که با کارآفرینی همراه می شوند نقشی حیاتی دارد. علاقه لازم است، اما کافی نیست. برای مثال می توان از کریس گاردنر نام برد؛ کسی که ویل اسمیت در فیلم جستجوی خوشبختی نقش او را بازی کرد. گاردنر در دورانی از زندگی خود بی خانمان بود و به همراه پسر کوچکش در دستشویی یک ایستگاه قطار زندگی می کرد و در همین دوران تلاش کرد در بازار بورس کاری برای خود پیدا کند.
کریس گاردنر از امتحان بورس سربلند بیرون آمد و تبدیل به کارگزار بورس شد، در کار خود پیشرفت کرد و ثروتی چند میلیون دلاری به دست آورد. وقتی از او درباره ی رمز موفقیتش سؤال شد، در پاسخ گفت: «کاری پیدا کنید که از اشتیاقش شب خواب به چشمانتان نیاید». گاردنر از علاقه صحبت نمی کند، توصیف او بیشتر به دغدغه ای شبیه است که از روی تعریف، تمام فکر و خیال فرد را در خود غرق می کند.
دیموند جان، کارآفرین برند فوق العاده موفق فوبو نیز درباره ی موفق خود می گوید: «چطور به اینجا رسیدم؟ تمام فکر و ذکرم کارم بود. حاضر بودم باقی عمرم لباس مجانی به تن مردم کنم، تا به چشم ببینم چیزی که می پوشند کار من است». جان هیچگاه به مخاطبانش در آن جلسه نگفت به دنبال علاقه شان بروند. برعکس به آنها گفت کاری انجام دهید که به آن عشق بورزید، کاری که فکر و ذکرتان را به خود مشغول کند.
موریتز می گوید سازندگان سیلیکون ولی، رهبرانی هستند که بیشترین لذت را از ساخت محصولات خود می برند. او همین ویژگی را در فرگوسن هم دیده است؛ و به همین دلیل تصمیم گرفته درباره ی این مربی اسطوره ای تاریخ فوتبال کتابی بنویسد.
او می گوید: برای الکس فرگوسن این دغدغه یعنی کار کردن با بازیکنان منچستر یونایتد و شکل دادن به شیوه ی بازی آنها. اما در کالیفرنیا این احساس می تواند در قالب تمرکز مؤسس یک شرکت کامپیوتری روی زیبایی یک قطعه کد، سرعت انتقال داده ها، مشخصات شیمیایی و فیزیکی یک مدار، یا فضایی که داده ها در آن نگهداری می شوند خود را نشان دهد.علاقه، یکی از اجزای اصلی رسیدن به موفقیت محسوب می شود، اما به کار گرفتن دغدغه، کلید خلق یک محصول یا شرکت فوق العاده است.
منبع:
http://www.entrepreneur.com/article/252416
برداشت آزاد خودم از این موضوع.