دو سال قبل، من و همسرم همانند سایر زوج های آمریکایی بودیم. هر دو در شرکت مالی Corporate America کار می کردیم، یک کودک ۱٫۵ ساله داشتیم و فرزند دیگرمان هم در راه بود. برنامه کاری و مسیر رفت و آمدمان به محل کار بد نبود.البته کس دیگری مسئول بزرگ کردن فرزندمان بود. این مسئله خیلی بد بود چراکه پسرمان ۳۰ ساعت در هفته را در مهدکودک می گذراند. علاوه بر اینکه بودن کودکمان در مهدکودک مطابق میل ما نبود، هزینه آنجا هم بسیار گران بود.

به همین خاطر ما تصمیم گرفتیم این زندگی پایین تر از حد ایده آل را تغییر دهیم. در ادامه داستان تبدیل ما از دو فرد شاغل کارمند به یک خانواده تک درآمدی مستقل بیان شده است.

ما آدم های عادی ایی بودیم که خود را وارد دنیای اینترنت نمودیم. من به عنوان یک مشاور مالی درصدد ان برآمدم تا ایده های خود را بنویسم. ابتدا کارم را با خبرگزاری هانینگتون پست آغاز کردم ولی هیچ پولی دریافت نمی کردم و به عنوان یک نویسنده مهمان، مطالبم را ارسال می نمودم. بعد از آن شروع به کار در وبلاگ خودم کردم.

هر روز ساعت ۴:۳۰ صبح از خواب بیدار می شدم و به مدت یک یا دو ساعت مطالبم را می نوشتم. البته همچنان چهار روز در هفته هم بیرون مشغول به کار بودم. به همین خاطر روزهای تعطیل هم مطالب خودم را می نوشتم. بدین ترتیب بود که درآمد من هر ماه افزایش می یافت و بسیاراز این کار مستقل لذت می بردم.

اما بعد از مدتی و حصول اطمینان از موقعیت کاری ام به عنوان یک وبلاگ نویس، تصمیم گرفتم که کاملا مستقل شوم و دیگر برای هیچ شرکتی کار نکنم. از اینرو پایان سال ۲۰۱۴ آخرین روز کاری من بود و من به طور تمام وقت وقتم را به وبلاگ نویسی اختصاص دادم.

در ابتدا کمی ترس داشتم، اما بعد از گذشت ۶ ماه توانستم با خوشحالی ادعا کنم که تصمیم درستی گرفتم.شاید بیشتر از همیشه کار می کردم، اما کاری بود که به آن علاقه داشتم. به افراد در مورد راه اندازی سایت در مدت ۳۰ روز، مشاوره می دادم. در عین حال زمان در اختیار خودم بود، و می توانستم نحوه صرف زمانم را انتخاب کنم.

اینگونه بود که وبلاگ نویسی زندگی مرا تغییر داد. البته این بدین معنا نیست که ما بسیار ثروتمند شده و پول بیشتری کسب کرده باشیم. بلکه بر اساس اولویت هایمان زندگی مان را تعریف می کنیم و می توانیم به راحتی فرزندانمان را بزرگ کنیم.

در هنگام ناهار همه خانواده کنار هم هستند و من می توانم در هنگام خوابیدن فرزندان مان کنارشان باشم. کاری که تا یک سال پیش نمی توانستم انجام دهم.

منبع:

http://www.problogger.net

برداشت آزاد خودم از این موضوع.