فیلد می گوید:من هفته گذشته با یکی از دوستانم مکالمه ای می کردم او از من پرسید:"آیا این شروع، پایان راه است؟"

او می گوید :یک روز من با گوشی با وکیلم حرف می زدم او از من با شوخی پرسید:"آیا معامله انجام گرفته  در اواحر سال 1960 را تو انجام دادی؟"او ازم پرسید:"آیا کار تو را به عنوان نشانه ای برای همه، در اوج قرار دارد؟"من پیشنهاد دادم به دوستانم که تعداد افرادی که استخدام خواهند شد را کم کنند چون نمی خواهم خیلی از افراد را راحت اخراج کنم .پس بهتر است به دقت ولی کم استخدام کنندتا بهترین ها استخدام شوند.

                                                                        


من یک جمله ای به دوستم گفتم:به او گفتم 30 سال آینده شام امشب برای تو یک شب به یادماندنی می باشد.

داستان های علمی تخیلی جدید بیرون می آید. حال من فکر می کنم انجام کارهایی خاص زمینه را برای انجام کارهایی که آرزوشو داریم فراهم می کند. فکر می کنم در پایان یک شروع ما باید درباره تغییرات خاص یک چیز بپردازیم. برخی آن را فقط به عنوان به عنوان فیلیپ دیک می شناسند در حالی که برخی فقط به عنوان دقیق فیلیپ دیک می تواند باشد. اگر شما از طرفداران فیلیپ دیک هستید مثل من، شما می دانید دقیقا منظورم چیست و اگر نیستید، من پیشنهاد می کنم شما را با  این آثارش:"آیا آدم مصنوعی ها خواب گوسفند برقی میبینند شروع کنم؟

آیا آدم مصنوعیها خواب گوسفند برقی میبینند؟ رمانی از نویسنده بزرگ علمی تخیلی، فیلیپ کی. دیک است. در این کتاب فلیپ کی. دیک دنیایی جنگزده و جامعهای بحرانزده را در سال 2021 ترسیم میکند. کره زمین پس از آخرین جنگ جهانی گرفتار آلودگی های شدید رادیواکتیو شده و اکثر ساکنان سابق آن یا مرده اند و یا به سوی سیارات دیگر گریخته اند. در این بین عدهی اندکی نیز وجود دارند که حاضر به مهاجرت نشده اند؛ بلکه در روی زمین که تقریباً متروکه شده است باقی مانده و در زیر سایه ی ترس از آلوده شدن زندگی میکنند.

حال مختصری درباره فلیپ دیک برایتان بگویم.

دیک در دورۀ کاری کوتاه و درخشانش، ۱۲۱ داستان کوتاه و ۴۵ رمان نوشت. آثار او در طی زندگی‌اش موفق بودند. زندگی دیک مدت زیادی است که به افسانه تبدیل شده است و هستند کسانی که این افسانه‌ها را نوعی انحراف از شخصیت درخشان ادبی دیک بدانند. اما «دیک افسانه نبود، دیوانه هم نبود. او نابغه‌ای بود که در میان ما زندگی کرد». با این حال زندگی دیک تا حد زیادی مزاحم هر نوع ارزیابی از آثار او می‌شود. در واقع قصه‌های پر شاخ و برگ زندگی دیک به رویدادی بازمی‌گردد که آن‌ را به اختصار ماجرای «ماهی قرمز» می‌نامند.
او ضعف‌اش در دقت علمی و دانشگاهی را با تخیل بیشتر جبران می‌کند. اگر بیشتر می‌دانست، ممکن بود ایده‌های نه‌چندان جذابی تولید کند. دیک در گفته‌ای در «تفسیر» می‌نویسد، «من فیلسوفی داستانپردازم و نه یک رمان نویس.» به نظر می‌آید با تناقضی آشکار، که با حقیقت سروکار دارد، روبرویم؛ هدف کلاسیک فیلسوف قرار گرفتن مقابل داستان نیست، چرا که خود فلسفه اثری داستانی است. دیک داستان نویسی‌اش را به عنوان کوششی خلاقانه برای توصیف کردن چیزی دید که آن را به منزلۀ واقعیت راستین تشخیص داده بود. او اضافه می‌کند، من اساساً تحلیلی هستم و نه خلاق؛ نوشتۀ من صرفاً شکل خلاقانه‌ای از تجزیه و تحلیل است.

                                                                                 

انسان ها مسایل مهم را با منحنی های نمایی نشان می دهند .هدف ما این است این مسایل را به صورت خطی رسم کنیم.خیلی از مسایل اطراف ما وجود دارند که به صورت تصاعدی اتفاق می افتند ولی ما آن ها را درک نمی کنیم.ما به طور قابل توجهی تاثیر علم و فناوری را دست کم گرفتیم.چون خیلی از مسایلی که انسان قادر به حل آن ها نیست فناوری های روز می توانند آن ها را  حل کنند.

حتی لحظه کوتاه به این موضوع فکر کنید.هرچند این موضوع باورنکردنی است:باد ساعت را 100 سال به جلو برده است.آیا شما فکر می کنید چیزهایی که شما را آزار می دهند باید با آن ها مبارزه کرد؟آیا نمونه های فیزیکی از چیزی دارای معانی مشابه ای هستند؟

ما در پایان راه می خواهیم شروعی دوباره داشته باشیم.می خواهیم بگوییم چیزهایی که از درک بشریت خارج است با پیشرفت روز به روز علم باید شاهد آن باشیم که فناوری های رور بتوانند آن ها را حل کنند.

با خودتان بگویید، «گذشته عزیز، بخاطر همه درس‌هایی که به من دادی متشکرم. آینده عزیز من آماده‌ام!» چون یک شروع عالی همیشه در نقطه‌ای اتفاق می‌افتد که فکر می‌کردید پایان همه چیز است.

منبع:

http://www.feld.com/archives/2015/08/beginning-end-end-beginning.html

برداشت آزاد خودم از این موضوع