این رویکرد به شما کمک میکند که به یک ایدهی استارتاپی خوب برسید. ای روش به ۵ گام تقسیم شده است و کلاً حدود ۳۰ تا ۴۰ ساعت زمان شما را در طول یک هفته میگیرد، البته اگر تمام آن را انجام دهید
به فرآیند طوفان فکری و ارزیابی ایدههای خود استحکام و نظم بیفزایید:
· لیستی از انواع مشتریان احتمالی و کسبوکارها و مدلهای قیمتگذاری را تهیه کنید.
· فرصتهایی که این لیستها همپوشانی دارند را شناسایی و ارزیابی کنید.
· سپس از قصر رویاهای خود بیرون بیایید و بهترین ایدهها را با کاربران بالقوهی واقعی، مشتریان و یا تامینکنندگان ارزیابی کنید.
· این امر احتمال موفقیت را افزایش داده و باعث اتلاف زمان کمتری میشود.
سه راه اصلی به سوی یک ایدهی کسبوکاری جدید
۱.ایدهی خودجوش : این نوع ایده هنگامی که زیر دوش هستید، رانندگی میکنید، با دوستان حرف میزنید، یا در خلال یک ملاقات کاغذی را خطخطی میکنید به ذهن شما خطور میکند. ناگهان نقاط به شکل دیگری به هم متصل میشوند و شما به روشنگری میرسید… بینشی که در شما به وجود آمده است شما را شگفت زده و هیجانزده کرده است، و ارزش این ایدهی جدید به نظر خیلی زیاد میرسد. باورتان نمیشود که چرا پیشتر این ایده به ذهن فرد دیگری نرسیده است!
۲.ایدهی نفوذی: شاید ۷ سال گذشته را صرف توسعه نرمافزارهای کسبوکاری برای خطوط هوایی کرده باشید، ولی متوجه میشوید که مجموعه نرمافزارها ضعفهایی داشته و نحوهی عرضه این نرمافزارها به بازار توسط شرکت شما مشکلاتی دارد. شما این معایب را با رییس خود درمیان میگذارید، ولی شرکت شما اولویتهای دیگری دارد و از این رو چیزی تغییر نمیکند.
۳.ایدهی موشکافانه: در این مورد، شما با یک ایدهی کسبوکاری شروع نمیکنید. در عوض، شما با تمایل به ایجاد یک کسبوکار و یک کارآفرینشدن شروع میکنید. ممکن است حاضر باشید از کار خود استعفا دهید و با آغوش کاملاً باز به سراغ آن بروید، و یا اینکه در کنار میز خود آن را هم شروع کنید… ولی به دنبال ایدهی کسبوکاری هستید تا آن را دنبال کنید.
ایدهیابی کاری بسیار مفرح و جذاب است، ولی این قسمت آسان فرآیند است. اجرای ایده، گندم را از کاه جدا میکند و این همان جایی است که اکثریت مردم شکست میخورند. و این یعنی رسیدن به ایدهی مناسب شانس شما برای اجرای موفق را افزایش میدهد.
گام اول: درمورد اینکه انگیزه یا هدف شخصیتان از آغاز این استارتاپ چیست؟ (۱ ساعت)
یک فایل اکسل را باز کرده و در tab اول اهداف خود را بنویسید. شاید به نظر شما این کار زیادهروی به نظر برسد ولی میتوان بعدها به عنوان یک سند مرجع به آن بازگشت تا چارچوب کاری خود را حفظ کنید.
گام دوم: برای مشکل چارچوب بسازید (۲ ساعت)
اگر سعی کنید از همان ابتدا لیستی از ایدههایی که به ذهنتان خطور کرده را یادداشت کنید، به احتمال زیاد با تعداد بسیار کمی روبرو خواهید شد که شاید شما را سرخورده کند. احتمالاً بعد از یادداشت کردن چند ایده دیگر فکرتان کار نمیکند و تمام ایدههایی که یادداشت کرده اید بر اساس پسزمینههای فکری و تجارب خودتان بوده است… برای مثال اگر یک بازیخور باشید، ایدههای شما در مورد بازیها خواهد بود. اگر در یک شرکت رایانش ابری کار میکنید، ایدههای شما در مورد رویکردهای جدید و غیره خواهد بود. این چیز بدی نیست، ولی محدودکننده است.
در فایل اکسلی که باز کرده اید، یک شیت جدید باز کنید و فهرستی از ۱۵ تا ۲۰ کلاس از انواع مشتریان/مخاطبان را در ستون اول بنویسید. با مولفههای جمعیت شناسی معمول مانند «افراد ۱۸ تا ۳۵ سال در محیطهای شهری که سالانه بیش از ۱۰۰ هزار دلار درآمد دارند» شروع نکنید. در عوض، از عبارتهای توصیفی استفاده کنید که گروههای خاصی از مشتریان یا کسبوکارهای را که دارای نیازها یا چالشهای خاص هستند را توصیف میکنند. با این روش میتوان راحت تر آنها را مفهومی ساخته و در خلق ایدهها کارآمدتر و مفیدتر باشند.
سپس در ردیف نخست این فایل اکسل، انواع کسبوکارها و یا مدلهای قیمتگذاری (مانند نوع کسبوکار) را که میتوانید روی این مشتریان/مخاطبان اعمال کنید بنویسید. هیچ رویکرد صحیح و یا غلطی وجود برای انجام این کار وجود ندارد، و من اینجا خیلی لیبرال از عبارت «مدل کسبوکاری» استفاده میکنم. ممکن است نتوان برای گروهی از آنها مدلی را نسبت داد. و ممکن است در برخی گروهها هم پوشانی رخ دهد که اصلاً مشکلی ندارد. به یاد داشته باشید، شما این کار را میکنید که به طوفان فکری خود کمک کنید و ایدههای کسبوکاری مختلف را با هم مقایسه کنید، نه اینکه در زمینهی مدلهای کسبوکاری به یک متخصص تبدیل شوید.
منبع:
برداشت آزاد خودم از این موضوع.