روزهای خیلی اولیه
خوب سرچشمه این
الگوی کمک رسانی از کجاست؟ به نظرم بهترین عقیده را ویکتورهوانگ از گروه سرمایه
گذاری T2
دارد:
“چیزی که امروز
ما در دره سیلیکون میبینیم، میراثی از گسترش مرزهای امریکایی است، که نیاز به
ایجاد خود به خودی، جوامعی با اعتماد بالا در میان غریبه هاست.”
وقتی به گذشته
و نحوه شکل گیری کالیفرنیا نگاهی میاندازیم، مبینیم بیشتر افراد بعد از ماه ها و
سال ها سفر با کالسکه های قطاری
(Wagon Train) خودشان را به کالیفرنیا رسانده بودند. این مهاجران افرادی بودند قدرتمند،
که به انتخاب خود گروه هایی را که مشتاق ریسک کردن بودند، تشکیل داده بودند. در
مسیری که به سمت نوار ساحلی غرب بود، یک خانواده می توانست به صورت مستقل خودش را
تا کامبرلندگپ در میسوری Cumberland
Gap in Missouri برساند ولی بعد از آن برای ایجاد امنیت باید یکی از گروه های کالسکه های
قطاری را می ساختند.
برای ایجاد یک گروه خانواده ها در جایی منتظر می ماندند تا خانواده های دیگر از راه برسند و یک گروه تشکیل دهند. با یک مکالمه ساده با خانواده ای کاملا غریبه، خانواده ها روابط جدیدی را تشکیل می دادند که زندگی آن ها به آن بستگی داشت. کالسکه های قطاری که از ۲۰ تا ۳۰ خانواده تشکیل شده بود، باهم از میان مجموعه های از دشت ها، بیابان ها و کوهستان ها می گذشتند تا به نوار ساحلی غربی برسند. این روابط از ضرورت وابستگی متقابل ایجاد و فاصله بین مرگ و زندگی بود. در واقع، شما باید میتونستید روی همسایه خود حساب کنید برای اینکه همه میدونستند که به تنهایی قادر به انجام این کار نیستند. این جمعیت از افراد، تنها در ۴ یا ۵ نسل قبل، به احتمال بسیار منبع اصلی “اعتماد سریع” در جوامع نوار ساحلی غربی به طورکلی و دره سیلیکون به طور خاص است.
چه کسی میتونست حدس بزنه که این الگوی فرهنگی در ۱۰۰ سال گذشته باعث کمک به کالیفرنیایی ها برای مشارکت و همکاری و رسیدن به موفقیت در مسائلی شود که به طور حتم به تنهایی از پس آن بر نمی آمدند؟
یه داستان فوق العاده از کمک به دیگران
نزدیک چهل سال پیش، یک استیوجابز (Steve Jobs) مو بلند قادر بود تا از باب نویس (Bob Noyce) مدیرعامل اینتل راهنمایی بگیرد. در واقع صحنه جلسه جابز غیرمتعارف (و ژولیده) با مدیرعامل برجسته شرکت معظم اینتل، آن هم در یک کافی شاپ، شاید خیلی بعید به نظر برسد. این جلسه غیر رسمی در یک کافی شاپ اتفاق افتاد نه به خاطر اینکه استیوجابز یک تاجر برجسته بود (که قطعا آن موقع نبود). بلکه آن ها در کنار هم نشسته بودند صرفا به خاطر یک موضوع خیلی ساده: استیو جابز خیلی ساده شماره باب نویس را از دفترچه تلفن پیدا کرده بود و ازش درخواست کرده بود که برای صرف قهوه بهش ملحق بشه.
جواب باب در آن
موقع، پاسخی بود امروز هم در سیلیکون ولی می شنویم: “حتما، بیا انجامش بدیم!”
منبع:
برداشت آزاد خودم از این موضوع.