جوانی بود که بخاطر یک اشتباهش مجبور به ترک شهر خود شده بود. خود را به تهران می رساند اما پشت سرش حرف و حدیث هایی بد گفته میشد ولی او خوب می دانست که چه شده هست. نا امید نشده بود فقط فکر می کرد که چه کاری انجام بدهد ...