دو سال قبل، من و همسرم همانند سایر زوج های آمریکایی بودیم. هر دو در شرکت مالی Corporate America کار می کردیم، یک کودک ۱٫۵ ساله داشتیم و فرزند دیگرمان هم در راه بود. برنامه کاری و مسیر رفت و آمدمان به محل کار بد نبود.البته کس دیگری مسئول بزرگ کردن فرزندمان بود. این مسئله خیلی بد بود چراکه پسرمان ۳۰ ساعت در هفته را در مهدکودک می گذراند. علاوه بر اینکه بودن کودکمان در مهدکودک مطابق میل ما نبود، هزینه آنجا هم بسیار گران بود.

به همین خاطر ما تصمیم گرفتیم این زندگی پایین تر از حد ایده آل را تغییر دهیم. در ادامه داستان تبدیل ما از دو فرد شاغل کارمند به یک خانواده تک درآمدی مستقل بیان شده است.