شما ممکن است در جایگاه یک کارآفرین و در پست هایی چون مدیر، مدیر اجرایی، یک طراح گرافیک، یک بازاریاب، یک حسابدار و هر پست دیگری که بتوانید از پس آن بر بیایید، قرار داشته باشید.

 شما برنامه ریزی می کنید که نه تنها هرکاری را انجام دهید، بلکه بیشتر هم انجام دهید و نگران این هستید که چه کاری را دیگران انجام می دهند که شما هنوز انجام نداده اید. در واقع، این بسیار ساده است که کمی چشمان خود را باز کنید و ببینید که دیگر صاحبان کسب و کار در صنعت شما چه می کنند و کرده های خود را با آنها مقایسه کنید. اما در هردفعه که این کار را انجام می دهید، یک کار جدید را کشف می کنید که شما انجام نداده اید و دیگری چرا.

آیا کسب و کار شما یک برند دارد؟ آیا از یک نرم افزار ارتباط جمعی برای ارتباط با کارکنان و ارتقای سطح کیفی شرکت خود استفاده می کنید؟ آیا پیشنهادات جذاب برای خرید محصولاتتان به مشتریان می دهید؟ آیا سایت دارید؟ آیا تخفیف های ویژه برای تولیدات خود دارید؟ آیا در نمایشگاه های مرتبط با صنعتتان شرکت می کنید؟ و هزاران کار نکرده و سوال بی جواب.

از یک جهت خوب است که از دیگران الهام بگیرید و ایده های جدید را برای کسب و کار خود توسعه دهید. اما از یک جهت دیگر، این مهم است که تفاوت بیشتر انجام دادن را با بهتر و یا متفاوت انجام دادن متوجه شوید.

اینکه شما همیشه فکر کنید که در کسب و کارتان باید تا می توانید کارهای بیشتری را نسبت به دیگران انجام دهید، می تواند برای استارتاپ شما سمی باشد. در حقیقت از این روش تنها شرکت خود را از لحاظ کمیتی رشد داده اید و یا به عبارتی، این کار یعنی چند هندوانه را با یک دست بردارید و تعداد زیادی از آنها هم از دست شما بیفتند و بترکند.

پس به جای اینکه همیشه به بیشترانجام دادن فکر کنید، به بهترانجام دادن و یا متفاوت انجام دادن بیندیشید.

چه مفاهیمی را تا کنون در کسب و کار خود پیاده سازی کرده اید؟ چه کاری انجام داده اید که باعث ارتقای سطح کیفی کسب و کارتان شود؟

مثلا بعضی شرکت ها برای بالابردن میزان فروش خود دست به یک کار جالب زده اند، اینکه مشتریان با خرید هرمحصول باعث می شوند که معادل آن محصول نیزبه یک بچه سرطانی داده شود. این ایده می تواند برای بسیاری از استارتاپ های یک ایده عملی و مناسب باشد و کسب و کار را رونق بیشتری دهد.

و یا شرکت استارباکس که در ابتدا به مشتریان خود کارتهای اعتباری می داد که می توانستند امتیازات خود را در آن جمع کنند. مدت ها بعد برنامه ای را طراحی کرد که از طریق آن مشتریان قادر بودند تا کارت خود را شارژ و موجودی آن را چک کنند و یا حتی با آن کارت عملیات پرداخت از طریق تلفن همراه انجام دهند. نکته اینجاست که سیستم کسب وکاری همان بود، اما استارباکس به طرزی بهتر و قابل دسترس تر آن را توسعه داده بود.

کتابی جالب در این زمینه به نام Zag از نویسنده ای به نام Marty Neumeier منتشر شده است که ایده کلی آن بر مبنای خطوط زیگزاک می باشد. یعنی زمانی که دیگر کسب و کارها موقعیت زیگ را دارند، کسب و کار شما باید در موقعیت زاگ باشد. این درمورد بیشتر و یا بهتر انجام دادن کارها نمی باشد، بلکه به معنای متفاوت انجام دادن آنها می باشد. کتاب دست به تشویق استارتاپ های مختلف زده است که به دنبال فضاهای خالی باشند و آنها را پر کنند. به جمله زیر دقت کنید:

....................ما تنها....................می باشد که................

آیا می توانید جای خالی ها را پر کنید؟ مثلا شرکت ما تنها شرکتی است که به مشتریان خود کارت جایزه می دهد.

اگر نمی توانید جای خالی ها را پر کنید، پس به فکر این باشید که در کسب وکار خود ایجاد تفاوت کنید، آن هم تفاوتی که کسی دیگر در استارتاپ خود ایجاد نکرده باشد.

Headbands of Hope، تنها شرکتی است که با خرید هر سربند، یک سربند را به کودکان سرطانی هدیه می دهد.

خوب دیگر همه چیز به شما بستگی دارد.

پس به جای خرج پول بیشتر برای تبلیغات و عرضه محصولاتتان در شبکه های اجتماعی مختلف، به این فکر کنید که چه چیزی می تواند کسب و کار شما را بهتر کند و آن را از دیگر کسب وکارها متفاوت سازد.

منبع: http://www.entrepreneur.com/article/269595