1. نه گفتن به یک ایده بد

شاید فکرکنید این وضعیت آسان باشد، اما اینطور نیست. هر چقدر تجربه و مهارت بیشتر باشد، شما سریع تر به «نه» خواهید رسید. ضمیر نفس و غرور مالک با هرگونه ایده ایی در ارتباط است و مدیریت جنبه احساسی «نه» بسیار حائز اهمیت است.

2. نه گفتن به یک ایده خوب

اگر محصول یا خدمت شما خوب باشد، هیچ راهی برای توسعه آن وجود ندارد. ممکن است ایده های بسیار خوبی وجود داشته باشند که شما نتوانید به یکباره همه را انجام دهید. اینجا جایی است که باید به فکر استراتژی کاری و حفظ منابع تا نباشید. چراکه ممکن است با به کارگیری تمامی منابع تان، مشتریان تان را دچار سردرگمی کنید.


3. نه گفتن به مشتری

گاهی اوقات مشتریان از ما چیزی می خواهند که ما نباید در اختیارشان بگذاریم. به عنوان مثال آنها با پرسیدن برخی موارد و گرفتن مشاوره ممکن است در اینده کسب و کار خود را توسعه دهند. شما باید بدانید کسب و کارتان جلوتر ازمشتری تان است، باید در این حالت نه بگویید و امیدوار باسید که مشتری تان هم به خواسته شما احترام می گذارد.

4. نه گفتن به فروشنده

کار و کسب شما مبتنی بر میزان فروش تان است. ممکن است سرمایه گذاران پیشنهادی به شما دهند. اینجا همان نه گفتن به یک پیشنهاد خوب است. شما باید بر اساس منافع خود پیشنهادات را بپذیرید.

5. نه گفتن به داوطلب استخدام

به عنوان رئیس یک کسب و کار تجاری، غالبا شما آخرین فرد قبل از استخدام فرد هستید. در اکثرموارد شما در مجموعه مهارت ها کارشناس نیستید، از اینرو مصاحبه فنی نخواهید داشت. ممکن است مدیر شما با او موافق باشد، اما شما مخالفت نمایید. در اینجا نه گفتن لازم است چراکه بدین ترتیب به مدیرتان می گویید که تحقیقات او کافی نبوده است. بسیار مهم است که شما بتوانید دلایل خود را به شیوه ایی منطقی در مورد عدم قبول کاندیدای کار اعلام کنید.

 

منبع:

http://www.entrepreneur.com/video/247369

برداشت آزاد خودم از این موضوع.