من لعیا رویایی هستم و در دامغان متولد شدم در نوجوانی پدرم را از دست دادم و در نتیجه خیلی زود یعنی هنوز تحصیلات دبیرستانی را تمام نکرده بودم جذب بازار کار شدم البته نه به راحتی بلکه با تلاش فراوان توانستم شغلی را در یکی از ادارات دولتی بدست آورم بدیهی است که 40 سال قبل برای خانم‌ها مشاغلی آنچنان نبود بلکه در استخدام ادارات، حداکثر منشی و یا در آموزش و پرورش، تدریس بود.

در ضمن شروع کار با توجه به شخصیت خانوادگی‌ام شغل واگذاری را که در واقع کار دفتری و تایپ بود برای خودم کافی ندانستم و از همان زمان  شروع به ادامه تحصیل دادم ضمن کار کسب علم نمودم و با وجود کار فراوانی که به عهدة من بود از کوچک‌ترین لحظه‌ها برای یادگیری استفاده می‌نمودم حتی زمانی که از مسیر برگشت به کار منزل یا کلاس می‌رفتم سعی می‌کردم از کتاب‌های درسی بهره‌ای بگیرم با اخذ لیسانس و بدست آوردن رتبه اول در دانشگاه امکان استفاده از بورس تحصیلی برایم فراهم گردید و برای تحصیل در رشته فوق لیسانس به کشور هلند رفتم و در آنجا پس از پایان دوره به ایران برگشتم و در وزارت صنایع کماکان مشغول شدم و در همان زمان که در هلند بودم از طریق یکی از روسای دانشگاه فنی مهندسی برای تدریس دعوت شدم و مدت 10 سال در این دانشگاه تدریس نمودم و عضویت هیئت علمی را هم داشتم.

همزمان که مشغول کار تدریس بودم در دانشگاه تهران در رشته مدیریت بهداشت و بیمارستان مشغول تحصیل در مقطع فوق‌ ‌لیسانس شدم البته شرکت در دانشگاه بیشتر به منظور استفاده از مرخصی بدون حقوق بود که برای ادامه تحصیل می‌دادند و من از این فرصت استفاده کرده و در کارخانجات اتمسفر مشغول به کار شدم، با سمت مدیریت و عضویت در هیئت مدیره.

کار در وزارت صنایع و کارخانجات اتمسفر که بیش از 1000 کارگر داشت برای من بسیار ارزنده بود در این زمان جنگ تحمیلی شروع شده بود و همسر من که نظامی بود روانة جنگ شد و من به دلیل این که دو فرزند کوچک داشتم به ناچار کار را رها کرده و در خانه ماندم . در منزل هم با نوشتن پروژه برای صنایع مختلف که بعد از انقلاب فرصت سرمایه‌گذاری برای طبقه تحصیل کرده را فراهم کرده بود،  شدم و هم کار کارشناسی دادگستری را انجام می‌دادم.

با توجه به این که اشتغال در وزارت صنایع و کارخانجات اتمسفر فوق‌العاده وقت مرا پر می‌کرد من با این کار ارضاء نمی‌شدم و بالاخره با فکر این که این همه تجارب را بایستی مورد استفاده قرار داد تصمیم به ایجاد یک واحد صنعتی گرفتم و با مطالعه چندین پروژه در زمینه ساخت پلوپز یا کپسول گاز و ظروف تفلون و چینی با مشاوره با همکاران در وزارت صنایع،  ایجاد یک واحد ظروف تفلون مورد موافقت  قرار گرفت زیرا که در آن زمان مبالغ زیادی از بابت واردات این نوع کالا از کشور خارج می‌ شد و کالاهای وارداتی هم فاقد کیفیت بود.

با اخذ موافقت اصولی مشکلات فراوانی در جلوی من قرار گرفت زیرا سرمایه کافی نداشتم و در نتیجه با رایزنی با افراد مختلف اعم از فامیل و دوست و غریبه هیچ کدام حاضر به قبول این که موفقیت نصب ما خواهد شد نبودند حتی نزدیک‌ترین دوستان.

بالاخره من با برادرم که تحصیلات مدیریت داشت مشارکت کردم . ایشان سرمایه آنچنانی  نداشت من برای اخذ وام از بانک سپه شاید بیش از چندین ماه و هر روز مراجعه داشتم تا بالاخره موفق به اخذ یک وام  برای ساخت و ساز و تولید این کالا شدم که البته کافی هم نبود. به هرحال با مراجعه به سازمان‌های مختلف برای جذب توجه آنها بالاخره موفق شدم با وجود این که هنوز تولید شروع نشده بود،  قراردادی با کمک یکی از موسسات دولتی که واقعاً سبب بقاء این واحد شد انجام دهم که ماهیانه سه هزار سرویس یعنی 27 هزار قطعه به آنها بدهم و در ازای آن وجوهی دریافت کنم که این خیلی موثر بود و من توانستم این واحد را به تولید برسانم. با شروع جنگ و رسیدن بمباران به تهران کار بسیار مشکل بود. من هر روز به کارخانه می‌رفتم زیرا پرسنل ما کمتر سرکار می‌آمدند و حتماً شرایط آن زمان را به خاطر می‌آورید که کار تقریباً مثل شرایط عادی نبود در زمان جنگ مشکلات زیادی بوجود آمد و پس از قطع‌نامه وضع بدتر شد زیرا کالاهای زیادی با قیمت گران به دلیل داشتن قراردادهای دولتی خریداری نموده ولی متاسفانه پس از جنگ از قراردادها انصراف می‌دادند و بنده هر روز با تعداد زیادی چک مواجه می‌شدم که محلی برای پرداخت آن نبود به دلیل این که تب و تاب خرید تمام شده بودو دیگر مردم نیاز به ذخیره‌سازی کالاها نداشتند و متاسفانه بنده به هر شکلی بود ناچار بودم از این چاه ویل خارج شوم و خودم را به نقطه سربه سر برسانم.

اینجانب همه روز ظروف را داخل ماشین می‌گذاشتم و مغازه به مغازه از ابتدای شهر تا انتها به مغازه‌ها ارائه می‌کردم و بالاخره توانستم با وجودی که بازار برای کالاهای خارجی بسیار خریدار داشت به دلیل فرهنگ حاکم برجامعه و خواستار بودن کالاهای خارجی ولو کیفیت پایین، موفق شوم.

در این زمینه حتی به تمام روابط عمومی بانک‌ها مراجه نمودم و از آنها خواستم که برای جوائز به جای سکه از کالاهای ایرانی استفاده کنند و برای آنها تفهیم نمودم که 20 یا 30 تومان جایزه خرج می‌شود و از ذهن افراد اسم بانک خارج می‌گردد پس بهتر است کالاهایی باشد که خانواده هر روز با آن سروکار دارد به هر صورت با تلاش فراوان از این بحران نجات یافتم و خدا را شکر توانستم واحد را سرپا نگهدارم.

پس از این که بازار برای ظروف تفلون اشباع گردید در نمایشگاه‌های خارج از کشور شرکت می‌کردم و توضیح می‌دادم که از نظر کیفیت ما بهترین هستیم ولی چون بسته‌بندی مطلوبی نداریم نمی‌توانیم رقابت کنیم. این مسئله در همه زمینه‌های صنعت وجود دارد و داشت تا این که با توجه به این که 15 سال از تاسیس واحد می‌گذشت اقدام به ایجاد یک واحد بزرگ چاپ و بسته‌بندی با استفاده از تسهیلات ارزی دریافتی به اتفاق دو نفر از دوستان دیگر نمودم که این واحد در یکی از شهرک‌های اقماری تهران با مدرن‌ترین ماشین‌آلات خارجی 2003 احداث شده است. این واحد در سال جاری و گذشته توانسته است خدمت بزرگی در زمینه چاپ جعبه و بسته‌بندی‌های مختلف برای صنایع کشاورزی مانند خرما و لیموترش (که قبلاً در گونی ارائه می‌شد) ارائه دهد همچنین در زمینه ارائه جعبه‌های صادراتی و خدمات فرهنگی نظیر نشریات و کتاب نیز نقش اساسی داشته است.

از همه مهم‌تر سبب جذب تعداد زیادی نیروی جوان به بازار کار گردیده که تاثیر بسیار موثری در زمینه جلوگیری از اعتیاد و فقر داشته است.

غرض از طرح این مسائل این بود که بله خواستن توانستن است و ما در عرصه کار و تلاش نبایستی ناامیدانه به جلو برویم بلکه با توکل به خدای بزرگ و تلاش و امیدواری سعی براین نمائیم که به هدف تعیین شده دسترسی پیدا کنیم و در این زمینه از هیچ کوششی اعم از نوآوری و ارائه کالای با کیفیت مطلوب و جلب رضایت مشتری دریغ نکنیم که در این زمینه به خودی خود سود ماهم تامین خواهد گردید.


منبع:وب سایت دکتر علی اکبر جلالی

http://www.karafarini.ir/